بایگانی ماهانه: آگوست 2009

شقشقیه

روایت است که خسرو با یاران به شکار رفت و شب در دهی خانه ای خواست و تا صبح به عیش و نوش گذراند. صبح یکی از غلامانش به کشتزار انگوری دست درازی کرد. خبر به هرمز بردند و … … ادامه‌ی خواندن

نوشته‌شده در روزانه | برچسب‌خورده با , | 5 دیدگاه

چرا بچه؟ (1)

طبق قولی که به علی دادم نوشتن درباره این سوال اساسی را شروع می کنم: «چه دلیلی برای بچه دار شدن وجود دارد؟» به دلیل افکار پراکنده بابای آیدا فعلاً این پاراگراف کوتاه از انتهای کتاب The catcher in the … ادامه‌ی خواندن

نوشته‌شده در آقای عقل کل | برچسب‌خورده با | 6 دیدگاه

تلخ

راستش قصد قضاوت ندارم ولی هربار به این خاطره ای که مامان آیدا تعریف کرد فکر می کنم، حالم از همه چیز به هم می خورد. خانواده ای از طبقه زیر متوسط -در مقیاس ایران- بچه دار نمی شدند. برادر … ادامه‌ی خواندن

نوشته‌شده در آشغال کثافت | برچسب‌خورده با , , , | 13 دیدگاه

موسیقی

دیدن و شنیدن نوازندگان خوب علاوه بر لذت عجیب و غریبی که به گوش و مغز (روح؟) آدم می دهد این حسرت را هم همیشه در بابای آیدا زنده می کند که چرا موسیقی نمی داند. و این عصبانیت که … ادامه‌ی خواندن

نوشته‌شده در آقای عقل کل, روزانه | برچسب‌خورده با | 4 دیدگاه

تولد

روستایی داریم در اطراف شهرمان به اسم خیر (بر وزن قیر). این روستا خودش کلی روستائک! های کوچک تر اطرافش دارد که هر کدام تشکیل شده از یک خیابان و چند خانوار و زمین های کشاورزی اطرافش. دو سال پیش … ادامه‌ی خواندن

نوشته‌شده در برای آیدا | برچسب‌خورده با | 10 دیدگاه

عیب

بزرگ ترین عیب هر دوست خوبی این است که یک روز می میرد.

نوشته‌شده در آقای عقل کل, روزانه, شاید بدیهی | برچسب‌خورده با , | 6 دیدگاه

عجب!

– Are you a heterosexual or aren’t you? – Look. I love vanilla ice cream, OK? But, every now and then, I’m probably gonna be in the mood for chocolate. You know what I’m saying? – I do. But God … ادامه‌ی خواندن

نوشته‌شده در عجب | برچسب‌خورده با | 4 دیدگاه

کپلر

هر بار که از این خبرها می خوانم تمام تنم شروع می کند به لرزیدن. دست خودم هم نیست. خیس عرق می شوم و می لرزم. بدجوری هم احساس کوچک بودن می کنم. (لینک) تلسکوپ فضایی کپلر جهت بررسی 100000 … ادامه‌ی خواندن

نوشته‌شده در روزانه | برچسب‌خورده با , , | 2 دیدگاه

رسانه م.ل.ی

در اجابت دعوت مولانا روحی برای نوشتن درباره رادیو تلویزیون ایران بابای آیدا چند مورد از انتظاراتش را -در نهایت واقع بینی- اینجا می نویسد. 1- بابای آیدا از مجریان و گزارشگران درخواست، خواهش، استدعا، تمنا، التماس می کند با … ادامه‌ی خواندن

نوشته‌شده در آقای عقل کل, روزانه | برچسب‌خورده با , | 4 دیدگاه

مدرسه

صاحب دلی به مدرسه آمد ز خانقاه        بشکست عهد صحبت اهل طریق را گفتم میان عابد و عالم چه فرق بود؟        تا انتخاب کردی از آن این فریق را گفت آن گلیم خویش برون می کشد ز موج        این جهد … ادامه‌ی خواندن

نوشته‌شده در خاطرات بابای آیدا | برچسب‌خورده با , | 5 دیدگاه