بادی لنگوئج

1- برای یک کنفرانس در لندن درخواست ویزا کرده بودم. یک ماه پیش. کنفرانس گذشت. هنوز پاسپورتم را هم پس نفرستاده اند و سفرم به لهستان هم از دست رفت.

2- صاحب خانه ام یک ایتالیایی است که 50 سال است در هلند زندگی می کند. انگلیسی بلد نیست و این 50 را هم با «بادی لنگوئج» گفت. پریروز که برای تعمیر سیفون دستشویی آمده بود. این تنها حرفش نبود. پرسید: «ایران اتوم بومب؟».

3- بعضی حرف ها را می شود با «بادی لنگوئج» زد. مثلا سرت را که از پایین به سمت بالا ببری یعنی «نه» و برعکسش یعنی «بله». بعضی حرف ها را هیچ جوری نمی شود با «بادی لنگوئج» زد مثلاً «اهداف برنامه هسته ای ایران صلح آمیز است»، در مقابلش حرف هایی هست که خیلی خیلی بهتر با «بادی لنگوئج» بیان می شوند. مثلاً اگر با انگشت اشاره به شقیقه ات ضربه بزنی و بعد سر و دستت را با هم از جلو به سمت عقب حرکت دهی هر کسی شیر فهم می شود. حتی آن پیرمرد ایتالیایی که انگلیسی نمی داند.

4- مهدی و همکار چینی اش برای ویزای انگلستان اقدام کرده اند. ویزای همکارش بعد از یک هفته آمده و مهدی سه هفته است که همچنان منتظر است.

5- هانس می گوید: «تنها راه از بین بردن کامل جنایت در جامعه این است که تمام مردم را زندانی کنی».

6- پیرمرد ایتالیایی اخبار جهان را تعقیب می کند. من هم اگر چهار تا خانه داشتم و اجاره اش می دادم به چهار تا دانشجوی دکتری و ماه به ماه اجاره اش را می خوردم اخبار جهان را تعقیب می کردم. پرسید: «پرزیدنت اخمتی نجاد. ایسراییل. بوم. واروم؟ واروم؟». بعضی مواقع می توان با بادی لنگوئج حتی به این سوال سخت هم جواب داد.

7- کلاه پیرمرد صاحب خانه جا مانده و هنوز برای بردنش نیامده. بعضی مواقع آدم کلاهش هم جایی بیفتد برای برداشتنش بر نمی گردد مگر اینکه مجبور باشد. کلاه و پاسپورت از این نظر به هم شبیه اند. دل آدم از هر دو بدتر است.

8- خدا شدن کار سختی است. هرچه فکر می کنم نمی فهمم مقصر از دست رفتن این سفرها کیست. ولی نمی دانم چرا خودم را از همه بیشتر مقصر می بینم.

پ.ن. حالم به هم می خورد از اینکه پایین بعضی پست ها این را می نویسم. همه این حرف ها واقعیات زندگی روزمره هستند که توی ذهن بابای آیدا کنار هم قرار می گیرند. مثل کپی کردن یک تکه از مغز روی کاغذ. فقط می نویسم که یادم و یادتان بماند.

این نوشته در آقای عقل کل, روزانه ارسال شده و با , برچسب‌گذاری شده. این نوشته را نشانه‌گذاری کنید.

6 پاسخ برای بادی لنگوئج

  1. nasim :گفت

    همسایه ایتالیایی از من پرسید:where are u from? منم گفتم ایران. پرسید:
    Are u Islam؟….خیلی سخت بود جواب دادن واسم!
    ————————————————————
    جواب دادن به اینجور سوال ها خودش یه پروژه حسابیه.

  2. علی نادری :گفت

    خلیل،نگهبان دانشکده حسابداری تهران، در جواب یک دکتر خارجی‌ که سرش را انداخته بود پایین و بدون اجازه او وارد حیاط شده بود، گفته بود:
    هی‌ …ها دو یو هو؟آار یو ا جاب؟
    یعنی‌ هی تو کی‌ هستی‌ و کارت چیه؟
    ————————————————————
    باحال بود 😀

  3. علی :گفت

    1. آقا من هم مقصرم چون تشویقت کردم که این ریسک رو بکنی! شرمنده! (که البته دیگه فایده ای نداره!)
    2. من هم به یاد می آورم از این بادی لنگوییج استفاده کردم و با اینکه در سنه 2002 بود هنوز یادم هست! ما مشغول تعمیر جک دوچرخه بودیم که همسایه هلندی ما برای کمک آمد و ما هم ضمن تشکر با بادی لنگوییج گفتیم که فقط نیاز به آچار داریم تا جک رو شل کرده و کمی جابجا کنیم، اما ناگهان دیدیم که مرد هلندی خوشحال از اینکه حرف ما رو فهمیده، در یک حرکت جک بی نوا را شکست و فاتحانه تحویل ما داد!

  4. Mehdi :گفت

    حالا جالبیش اینکه این همکارم واسه ۲ سال ویزا درخواست داده بود و من با اینکه میتوانستم واسه مدت بیشتر درخواست بدهم فقط برای ۶ ماه تقاضا کردم. 😀

  5. سلام
    خداقوت دوست عزیز
    خسته نباشی
    انشاءالله همیشه وبت پروپیمون باشه
    لطفابه وبلاگ منم یه سری بزن
    من کلکسیونی دارم که بیش از1300مقاله وتحقیق رایگان روگردآوری کردم
    منتظرحضورت هستم
    یاعلی

  6. محسن :گفت

    ولي بايد خدا بود رفيق. حتي اگه سخت باشه، خيلي سخت!
    —————————————————————–
    Agreed 😀

بیان دیدگاه