آخر هفته

1- شنبه بارانی بود و نشستیم به تماشای فیلم «Bangkok Dangerous«. فقط خواستم بگویم برای‌تان که اگر نیم کیلو تخمه آفتاب‌گردان شور خوش‌مزه ندارید مرتکب تماشای این فیلم نشوید.

2- صحنه‌ای هست در همان فیلم بالا که آقای تروریست آمریکایی با دختر کر و لال تایلندی می‌روند به یک عبادت‌گاه شرقی. پنجاه تا کوزه کنار هم هست با یک تابلو بالایش با این توضیح مختصر که «پنجاه سکه، پنجاه آرزو». آدم یاد شکاف‌هایی می‌افتد که برای ردکردن اسکناس لای ضریح امام‌زاده‌های وطنی خودمان است. یاد بحث بچه‌ها افتادم درباره ایده تأسیس امام‌زاده تخصصی، و اینکه به نظر می‌رسد ایده‌شان بین‌المللی است! تبریک به بچه‌های قلندران.

3- توی همان صحنه بالا، دختر کر و لال پنجاه تا سکه برداشت، چشمانش را بست، و شروع کرد به یکی‌یکی انداختن سکه‌ها در هر کوزه و طبعن تصور آرزوهایش. آقای تروریست هم اولین سکه را انداخت، چشمانش را بست و آرزو کرد. سکه دوم را انداخت؛ مکث کرد. زور زد؛ گشت؛ نشد؛ نبود؛ چشمانش را باز کرد و نگران، به روبرو خیره‌شد. شما بودید چند تا کوزه را رد می‌کردید؟

4- این را از اینجا بشنوید:

من که خیلی شادمونم، هم‌چو بلبل نغمه‌خونم

تا که هستم فکر کارم، زنده‌دل هستم جوونم

قربون بازوم برم

تو داداش بی‌خود تو چرتی، دل به دست غم سپردی

اخم نکن بی‌خود برادر، از چه رو هستی مکدر

من ز اخمت دلخورم

آخ برم راننده رو، اون کلاج و دنده رو

گاز و فرمونو ببین، اشتیاق بنده رو

آیدا خیلی ابراز احساسات می‌کند برای این آهنگ.

5- آهنگ بالا را که گذاشته بودم برای آیدا، سمت راست صفحه یوتیوب پر بود از لینک‌های پیشنهادی به فیلم‌فارسی‌های قدیمی. روی گنج قارون کلیک کردم و دل دادم به صدای ایرج و تصویر علی بی‌غم! «حالا می‌گم دربیاره کفشاتو دمپایی بده». این که یک نفر بیاید و کفش‌های آدم را از پایش دربیاورد و دمپایی بدهد، می‌تواند یکی از زمزمه‌های آدمیزاد باشد بعد از انداختن سکه توی کوزه‌های بالا، یا شاید انداختن اسکناسی لای شکاف ضریح امامزاده جدید بچه‌های قلندران دلفت!

6- هربار رسیدید جلوی یکی از این ردیف کوزه‌ها، حتمن سکه‌های‌تان آماده باشد. نه این که قرار است با حرام کردن پولتان آرزویی برآورده شود. مطمئنن نه! ولی همین‌جاست که می توانید تعداد دوستان‌تان را -دیده و ندیده- بشمارید. خوشا به حالتان اگر به آرزوهای خودتان نرسیده، سکه‌های‌تان تمام می‌شود. بابای آیدا اصلن به ذهنش رسیده که شاید خود خدا هم آدم‌هایش را همین جور جاها است که آزمایش می‌کند. شاید اگر آیه‌ای هم قراربود نازل کند از طریق پیامبر تایلندی مربوطه، مثلن می‌گفت: «یا ایهاالذین آمنو، بدا به حالتان اگر نتوانید خودتان را برسانید به کوزه آخر». بدا به حالمان که دارد آرزوهای‌مان از یادمان می‌رود توی این پاییز ابری دل‌گیر غربت.

این نوشته در آقای عقل کل, برای آیدا ارسال شده. این نوشته را نشانه‌گذاری کنید.

2 پاسخ برای آخر هفته

  1. 299 :گفت

    همـان _ خوشـابحـالمـان _.

  2. ویل للذین لاترجعو بالکاس الاخر = بدا به حال کسانی‌ که نرسند به کوزهٔ آخر!!!

بیان دیدگاه